علی اکبر جعفری
علی اکبر جعفری

علی اکبر جعفری

فرهنگی

سیمای فرزانگان - استاد دکتر پرویز ناتل خانلری


پرویز ناتل خانلری - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

( بخش اول )


 دکتر پرویز ناتـل خانلری اسفند ماه سال ۱۲۹۲ در تهران متولد شد. خانوادهٔ پدر و مادر او هر دو مازندرانی بودند و در حکومت قاجار شغل دیوانی داشتند. نام خانوادگی خانلری از لقب جد او خانلرخان گرفته شده‌است. کلمهٔ ناتل (نام قدیمی شهری در مازندران) به پیشنهاد نیمایوشیج (پسرخالهٔ مادرش) بر نام خانوادگی او افزوده شد و با آنکه خود همیشه آن را به کار می‌برد در شناسنامهٔ او نبود.

 
 وی تحصیلات متوسطه خود را در دارالفنون گذراند. هنگام ورود به دارالفنون برای دورهٔ دوم متوسطه، به تشویق استاد بدیع‌الزمان فروزانفر که آن زمان معلم دارالفنون بود، رشتهٔ ادبی را انتخاب کرد. تحصیلات عالی را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران انجام داد. سپس ضمن تدریس در دبیرستان ها دوره ی دکترای زبان و ادبیات فارسی را گذراند.

مدرسه دارالفنون ناصرخسرو | یکی از قدیمی‌ترین و تاریخی‌ترین مدارس تهران |  فانزی

در سال ۱۳۲۲ جزو اولین گروه دریافت‌کنندگان دکترای زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران بود. پایان نامه دکترای او بعداً با عنوان «تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی» به چاپ رسید.

پس از پایان خدمت وظیفه، با درجه دانشیاری در دانشگاه تهران آغاز به تدریس کرد.

 دکتر خانلری از دوران تحصیل در دبیرستان، همکاری خود را با مطبوعات آغاز کرد و در سال چهارم متوسطه بود که اشعار و نوشته‌هایش در مجله مهر انتشار می‌یافت.
وی در سال دوم دانشکده، با گروه ربعه متشکل از صادق هدایت ، مجتبی مینوی ، بزرگ علوی و مسعود فرزاد آشنا گردید. خود او در این زمینه می گوید:
 آشنایی با این گروه خیلی برای من مفید واقع شد؛ چون هرکدام از آنها در ادبیات یکی از ممالک دست داشتند و من که تشنه آشنایی با ادبیات دنیا بودم ، دوستی آنها را مغتنم شمردم. "
 

مهر مهر 1312، سال اول - شماره 5 - نورمگز

دکتر خانلری در سال ۱۳۲۰ با خانم زهرا کیا ازدواج کرد که حاصل آن یک دختر و یک پسر بود. یکی از زیباترین نوشته‌های او شاید همان نامه‌ای باشد که به پسرش آرمان نوشت. نامه‌ای که فرزند او هرگز آن را ندید و نخواند زیرا مرگ او در سن 9 سالگی، داغی و اندوهی همیشگی بر دل و جان خانلری و همسرش گذاشت. مخاطب این نامه مفصل و طولانی، هر فرزند و هر فرد ایرانی می‌تواند باشد. نوشته‌ای سرشار از اندیشه‌های ترقی‌خواهانه و خردمندانه و حسی گرم و عمیق از میهن‌پرستی این انسان و ادیب فرهیخته


زهرا کیا (خانلری)                  

      ( بخش دوم )

 فرازهائی از نامه ی استاد به فرزندش آرمان:
 
فرزند من!
دمی چند بیش نیست که تو در آغوش من خفته‌ای و من سرت را بر بالین گذاشته و آرام از کنارت برخاسته‌ام و اکنون به تو نامه می‌نویسم. شاید هرکه از این کار آگاه شود، تعجب کند، زیرا نامه و پیام آن‌گاه به کار می‌آید که میان دو تن فاصله‌ای باشد و من و تو در کنار هم هستیم؛ اما
 آن‌چه مرا به نامه نوشتن وامی‌دارد، بُعدِ مکان نیست بلکه فاصله‌ی زمان است. اکنون تو کوچک‌تر از آنی که بتوانم آن‌چه می‌خواهم، با تو بگویم. سال‌های دراز باید بگذرد تا تو گفته‌های مرا دریابی، و تا آن روزگار شاید من نباشم. امیدوارم که نامه‌ام از این راه دور به تو برسد، روزی آن را برداری و به کنجی بروی و بخوانی و درباره‌ی آن اندیشه کنی.
من اکنون آن روز را از پشت غبار زمان، به‌ابهام می‌بینم. سال‌های دراز گذشته است. نمی‌دانم که وضع روزگار بهتر از امروز است یا نیست. اکنون که این نامه را می‌نویسم، زمانه آبستن حادثه‌هاست. شاید دنیا زیر و رو شود و همه چیز دیگرگون گردد. این نیز ممکن است که باز زمانی روزگار چنین بماند.
من نیز همانند هر پدری آرزو دارم که دوران جوانیِ تو به خوشی و خوشبختی بگذرد؛ اما جوانی بر من خوش نگذشته است و امید ندارم که روزگار تو بهتر باشد.
 دوران ما عصر ننگ و فساد است و هنوز نشانه‌ای پیدا نیست از این‌که آینده جز این باشد. آخر، سال نکو را از بهارش می‌توان شناخت. سرگذشت من خون دل خوردن و دندان به جگر افشردن بود و می‌ترسم که سرگذشت تو نیز همین باشد.
شاید بر من عیب بگیری که چرا دل از وطن برنداشته و تو را به دیاری دیگر نبرده‌ام تا آن‌جا با خاطری آسوده‌تر به سر ببری. شاید مرا به بی‌همتی متّصف کنی. راستی آن است که این عزیمت بارها از خاطرم گذشته است. اما؛ من و تو از آن نهال‌ها نیستیم که آسان بتوانیم ریشه از خاک خود بر کَنیم و در آب و هوایی دیگر نمو کنیم.

 پدران تو، تا آن‌جا که خبر دارم، همه با کتاب و قلم سر و کار داشته‌اند، یعنی از آن طایفه بوده‌اند که مأمورند میراث ذوق و اندیشه‌ی گذشتگان را به آیندگان بسپارند. جان و دلِ چنین مردمی با هزاران بند و پیوند به زمین و اهل زمینِ خود بسته است. از این‌همه تعلق گسستن کار آسانی نیست

 اکنون که این‌جا مانده‌ایم و سرنوشت ما این است، باید به فکر حال و آینده باشیم‌.
اگر نمی‌خواهیم یکباره نابود شویم، باید در پی آن باشیم که برای خود شأن و اعتباری جز از راه قدرت مادی به دست بیاوریم، تا دیگران به ملاحظه‌ی آن ما را به چشم اعتنا بنگرند.

      
کتاب صوتی نامه دکتر پرویز ناتل خانلری به فرزندش - دانلود کتاب الکترونیک  فارسی و رایگان 
( بخش سوم )
 
 ....و اگر گردش زمانه ما را به ورطه‌ی نابودی کشید، باری، آیندگان نگویند که این مردم لایق و سزاوار چنین سرنوشتی بوده‌اند.

این شأن و اعتبار را جز از راه دانش و ادب حاصل نمی‌توان کرد. ملتی که رو به انقراض می‌رود، نخست به دانش و فضیلت بی‌اعتنا می‌شود. به این سبب برای مردم امروز باید دلیل و شاهد آورد تا بدانند که اگر ایران در کشاکش روزگار تا کنون به جا مانده و قدر و آبرویی دارد، سببش جز قدر و شأنِ هنر و ادبِ آن نبوده است.
جنگ‌ها و پیروزی‌ها اثری کوتاه دارند. آثار هر پیروزی تا وقتی دوام می‌یابد که شکستی در پی آن نیامده است. اما پیروزی معنوی است که می‌تواند شکست نظامی را جبران کند. تاریخ گذشته‌ی ما سراسر برای این معنا مثال و دلیل است. ولی در تاریخ ملت‌های دیگر نیز شاهد و برهان بسیار می‌توان یافت.

 کشور فرانسه پس از شکست ناپلئون سوم در سال ۱۸۷۰، مقام دولت مقتدر درجه‌اول را از دست داده بود. آن‌چه بعد از این تاریخ موجب شد که باز آن کشور مقام مهمی در جهان داشته باشد، دیگر قدرت سردارانش نبود بلکه هنر نویسندگان و نقاشان‌شان بود.
ما نیز امروز باید در پی آن باشیم که چنین نیرویی برای خود به دست بیاوریم. گذشتگان ما در این راه آن‌قدر کوشیدند که برای ما آبرو و احترامی بزرگ فراهم کردند. بقای ما تا کنون مدیون و مرهون کوشش آن بزرگواران است.
امروز ما از آن پدران نشانی نداریم. آن‌چه را ایشان بزرگ داشتند، ما به مسخره و بازی گرفته ایم. دیوِ فساد در گوش ما افسانه و افسون می‌خواند. کسانی هستند که جز در اندیشه‌ی انباشتن کیسه‌ی خود نیستند. دیگران نیز از ایشان سرمشق می‌گیرند و پیروی می‌کنند. اگر وضع چنین بماند، هیچ لازم نیست که حادثه‌ای عظیم ریشه‌ی وجود ما بر کَنَد. ما خود به آغوش فنا می‌شتابیم.

 اما اگر هنوز امیدی هست، آن است که جوانان ما همه یکباره به فساد تن در نداده‌اند. هنوز برق آرزو در چشم ایشان می‌درخشد. آرزوی آن‌که بمانند و سرافراز باشند. تا چنین شوری در دل‌ها هست، همه‌ی بدی‌ها را سهل می‌توان گرفت. آینده به دست ایشان است و من آرزو دارم که فردا تو هم در صفِ این کسان درآیی.
 یعنی در صف کسانی که به قدر و شأنِ خود پی برده‌اند. می‌دانند که اگر برای ایران آبرویی نمانَد، خود نیز آبرونخواهند داشت. می‌دانند که برای کسب این شرف، کوشش باید کرد و رنج باید برد.
تو هم باید در این کوشش و رنج شریک باشی. مردانه بکوشی و با دشمنِ درون که فساد است، به جنگ برخیزی. اگر در این پیکار پیروز شدی، دشمنِِ بیرون کاری از پیش نخواهد برد.
         

 ( بخش پایانی )

 دکتر خانلری از سال ۱۳۲۰ همکاری خود را با دانشگاه تهران آغاز کرد. در سال ۱۳۲۵ انتشارات دانشگاه تهران را بنیان‌ گذاشت. در سال ۱۳۲۷ به پاریس رفت و دو سال در آنجا اقامت گزید و به مطالعه و تحقیق پرداخت. سخنرانی وی در مدرسه زبان های شرقی پاریس با موضوع "حافظ" مدت‌ها موضوع بحث روزنامه‌ها و مجلات ادبی بود. در سال ۱۳۳۰ کرسی تاریخ زبان فارسی را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران تأسیس نمود و تا سال ۱۳۵۷ متصدی کرسی تاریخ زبان فارسی در این دانشگاه بود.

دانلود کتاب تاریخ زبان فارسی 3 جلدی - دکتر پرویز ناتل خانلری - دانلود جلد  اول و دوم و سوم تاریخ زبان فارسی

یکی از مهمترین خدمات او مشارکت در تأسیس بنیاد فرهنگ ایران در سال ۱۳۴۴ بود که با همکاری عده ای از پژوهشگران انجام شد و در مدت فعالیتش بیش از سیصد عنوان کتاب را منتشر کرد که غالب آنها متون و تحقیقات مهمی در جنبه‌های مختلف ادبی و تاریخی و علمی بود.


 وی در مقدمهٔ کتاب غزل‌های حافظ در سال ۱۳۳۷ اظهار امیدواری کرده بود که با استفاده از نسخه‌های کهن، دیوان کامل حافظ تهیه و منتشر گردد. این فکر پس از بیست و دو سال تحقق یافت و در سال ۱۳۵۹ دیوان خواجه شمس‌الدین محمد حافظ توسط بنیاد فرهنگ ایران انتشار یافت.
ریاست این بنیاد از ابتدای تأسیس تا سال ۱۳۵۷ به عهده خانلری بود. دکتر خانلری همچنین ریاست فرهنگستان ادب و هنر را به عهده داشت.

 از دیگر کارهای ارزشمند خانلری انتشار مجله سخن از سال ۱۳۲۲ تا ۱۳۵۷ بود که جمعاً ۲۷ دوره منتشر شد. شماره اول مجله به صاحب امتیازی دکتر ذبیح‌الله صفا منتشر شد، اما با رسیدن خانلری به سی سالگی صاحب امتیازی مجله به او منتقل شد. مجله سخن بخصوص در دوره‌های اول خود دریچه‌ای به روی ادبیات جهان بود و محلی برای انتشار آثار نویسندگان تازه‌نفس و شاعران نوگرا بود، و نقش بسزایی در جهت‌گیری ادبیات فارسی در دوره معاصر داشت. مجلهٔ سخن در دوران دراز انتشار خود دو نسل از شاعران، مترجمان، محققان، داستان‌نویسان و ناقدان را تربیت کرد.

دکتر پرویز ناتل خانلری

خانلری خود با آن که در جوانی در شاعری گرایش‌هایی مشابه نیمایوشیج داشت، ولی با مطالعه بیشتر به این نتیجه رسید که عروض فارسی ظرفیت‌های گسترده‌ای دارد و آن‎چه نیازمند تغییر و تحول است ، زبان شعر است که باید امروزی شود. مجموعه اشعار او با نام " ماه در مرداب " در سال ۱۳۴۳ انتشار یافت و بارها تجدید چاپ شد. شعر عقاب او که در سال ۱۳۴۱ سرود ، از زیباترین و پرمحتواترین نمونه‎های شعر معاصر ایران است.

دکتر خانلری پس از یک دوره ی طولانی بیماری در سال 1369 در تهران بدرود حیات گفت.
 
             یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

سیمای فرزانگان- استاد سعید نفیسی ستاره ی فروزانِ ادب فارسی

سعید نفیسی؛ مردی که خود کتاب بود            

( بخش نخست )

 استاد سعید نفیسی‌ از برجسته‌ ترین‌ نویسندگان‌ و ادبای‌ معاصر ایران‌ در سال‌ 1274ه.ق‌ در خانواده‌ای‌ ادیب‌ و اهل‌ علم‌ به‌ دنیا آمد. پدرش‌ میرزا علی‌ اکبر خان‌ ناظم‌ الاطباء و برادر بزرگترش‌ مؤدب‌ الدوله‌ از پزشکان‌ فاضل‌ و ادب‌ دوست‌ زمان‌ خود بودند و سعید در دامان‌ پدر و برادر خود رشد و نمو یافت‌.

 وی پس‌ از به‌ پایان‌ رساندن‌ تحصیلات‌ متوسطه‌ برای‌ ادامه‌ تحصیل‌ به‌اروپا رفت و تحصیلات‌ دانشگاهی‌ خود را در دانشگاه های‌ سوئیس‌ و فرانسه‌ ادامه‌ داد.

 پس‌ از بازگشت‌ به‌ ایران‌ ابتدا به‌ تدریس‌ زبان‌ فرانسه‌ در دبیرستان های‌ تهران‌ پرداخت‌ و سپس‌ در وزارت‌ فلاحت‌ و تجارت‌ مشغول‌ به‌ کار شد. استاد سعید نفیسی‌ در سال‌ 1313 پس‌ از تأسیس‌ دانشگاه‌ تهران‌ به‌ سِمت‌ استادی‌ این‌ دانشگاه‌ برگزیده‌ شد و به‌ تدریس‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ پرداخت‌ . وی‌ یکی‌ از فاضل‌ترین‌ دانشمندان‌ و محققان‌ ایرانی‌ بود که‌ در طول‌ عمر خود به طور پیوسته‌ به‌ تحقیق‌، ترجمه‌ و تألیف‌ پرداخت‌ و حتی‌ لحظه‌ای‌ از عمر خود را بیهوده‌ سپری‌ نکرد.

سعید نفیسی؛ بنیانگذار نشر دانشگاهی در ایران - ایرنا

سعید نفیسی‌ در طول‌زندگانی‌ خود صد ها مقاله‌ ادبی‌ و تحقیقی‌ ، تألیف‌، ترجمه‌، مقدمه‌، تصحیح‌ و حواشی‌برجای‌ گذاشت‌ و با بهره‌گیری‌ از تسلط بی‌ نظیر در زبان‌های‌ فرانسه‌ و عربی‌ و تبحر در نثرفارسی‌ تحقیقات‌ بسیار باارزشی‌ در حوزه‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایران‌ برجای‌ گذاشت‌ که‌ از کتاب های مهم‌ این‌ رشته‌ ها به شمار می‌آیند.


 مهم‌ترین‌ آثار این‌ استادبرجسته عبارتنداز:
بابک خرمدین ( دلاور آذربایجان )، احوال‌ و اشعار رودکی‌،  تاریخ‌ نظم‌ و نثر در ایران‌ و در زبان‌ فارسی‌ تا پایان‌ قرن‌ دهم‌ هجری‌،  جستجو در احوال‌ و آثار شیخ‌ فرید الدین‌ عطار نیشابوری‌، زندگی‌ و کار و اندیشه‌ و روزگار پور سینا، آثار گُم شده‌ ابوالفضل‌ بیهقی‌، تصحیح‌ تاریخ‌ ‌بیهقی،  تصحیح‌ دیوان‌ انواری‌، تصحیح‌ رباعیات‌ بابا افضل‌ کاشانی‌، تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌ از انقراض‌ ‌ساسانیان تا انقراض‌ امویان‌، تاریخ‌ تمدن‌ ایران‌ ساسانی‌، ماه‌ نَخشَب‌، تصنیف‌ آتشهای‌ نهفته‌، تاریخ‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ ایران‌ در عهد قاجاریه‌، آخرین‌ یادگار نادر شاه‌، فرهنگ‌ دو جلدی‌ فرانسه‌ , فارسی‌، دیوان‌ اشعار، ترجمه‌ ایلیاد، ترجمه‌ ادیسه‌
 
        

سعید نفیسی - ویکی‌ادبیات
( بخش دوم )

 استاد سعید نفیسی از پرکارترین‌ استادان و محققان‌ ایران‌ به شمار می‌ رود که‌ تا آخرین‌ روزهای‌ عمر در حال‌ تحقیق‌ و تتبع‌ بود و حتی‌ بیماری‌ تنگی‌ نفس‌ نیز نتوانست‌ او را از فعالیت های‌ علمی‌ باز دارد.

 وی دارای‌ قلم‌ بسیار شیوایی‌ بود و بهترین‌ نمونه‌ نثر فارسی‌ جدید را به‌ وجود آورد.
روزنامه ی بخارا در سال 1390 خورشیدی از قول همسر استاد چنین می نویسد :‍ "عاشق کرسی بود و به جرأت می‌توانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من می‌گفت آیا نمی‌شود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟کرسی زمستان باید داغ‌ داغ می‌بود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده می‌نشست و به مخده دوم پشت می‌داد و لحاف را تا بالای گردن می‌کشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا می‌آورد و زانوان را تکیه‌ کاغذ می‌کرد. "

 چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتاب های مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش می‌شد. در این حال به غیر از کله بی‌مو و ریش ژولیده‌اش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم می‌خورد، حرکات لغزنده‌ قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردک‌وار سایه می‌انداخت. در چنین حالت و کیفیتی بود که می‌توانست ساعت ها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهم‌آمیزد.

 هدفش از چاپ کردن انتشار برای مردم بود، نه برای بهره برداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم برسد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید این وسیله را به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشن‌بین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص می‌دانست؛ از این رو در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود.

     
( بخش سوم )

  واضح است با چنین طرز فکری هیچ وقت با هیچ ناشری سخت نمی‌گرفت و آنها هم با بی‌انصافی تمام همه‌ شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر می‌گرفتند و او هم بدون عاقبت‌اندیشی قبول می‌کرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حق‌‌التألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه می‌کرد. در چنین وضعیتی واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقی‌های من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم، درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه می‌شد و هیچ  مسئولیت دیگر برای خود نمی‌شناخت...

تبدیل منزل استاد سعید نفیسی به خانه موزه - همشهری آنلاین

باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترک مان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست می‌داد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بی‌علاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلط‌گیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره می‌کردم و یا به اشعار سروده‌شده‌اش گوش می‌دادم و تبادل نظر می‌کردم.


 ولی کم‌کم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه
و نویسندگی او و حجم گرفتاری های خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ‌ شده‌اش، به تألیفات او چندان عمیق نمی‌شدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بی‌تفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا می‌کردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بی‌اطلاع نباشم.

 به خاطر دارم رمان فرنگیس را در همان ماه های اول زندگانی مان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطره‌های خود می‌افزود؛ اما حالا که دوران بازنشستگی را می‌گذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ‌ شده‌اش نگاه می‌کنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشته‌هایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان می‌یابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسم های تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر و غیره را می‌بینیم که در قفسه‌ کتابخانه کوچک اطاق نشسته‌اند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غُر و لندهای که به شب‌زنده‌داری و بی‌نظمی‌های زندگی‌اش می‌زدم، نیشخند می‌زنند و خجالتم می‌دهند!

سعید نفیسی،استاد برجسته ادبیات درگذشت

استاد سعید نفیسه در سال 1345 خورشیدی در تهران بدرود حیات گفت.

 
            یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

.

.



.



.



.



.



.



.
  یادش گرامی و راهش پر رهرو باد