علی اکبر جعفری
علی اکبر جعفری

علی اکبر جعفری

فرهنگی

نمایشنامه ( فقر و جنایت )

 نمایشنامه ( فقر و جنایت )


در سال 1342 خورشیدی ( 60 سال قبل ) نمایشنامه ای با عنوان " فقر و جنایت " توسط اینجانب و دوستان تدوین و مدت 16 شب در سالن دبیرستان فردوسی اکران شد.

نقش آفرینان این نمایشنامه به ترتیب حروف الفبا عبارت بودند از آقایان :
مرتضی جابری _ علی اکبر جعفری _ محمد علی حبینی _ زنده یاد محمد علی فرخی _ زنده یاد علی اصغر نیکخواه و تعدادی از دانش آموزان.
نقاشی و دکوراسیون برنامه را استاد بزرگوار و هنرمند ارزنده شهرمان آقای محمد کرمی انجام دادند.
لازم به ذکر است که برای اولین بار در گلپایگان خانم ها نیز برای تماشای این نمایشنامه حضور یافتند.
( 8 شب آقایان و 8 شب خانم ها )
یک روز جمعه هم دانش آموزان دبیرستان گوگد یعنی عزیزان روستاهای جلگه و سعید آباد و کنار رودخانه برای تماشای این برنامه به شهر آمدند.
نمایشنامه با طرح مشکلاتی که در اثر فقر و نادانی و خرافات گریبانگیر خانواده ها و به ویژه جوانان میشود و ارائه راه حل ها تدوین شده بود و با استقبال کم نظیر مردم شریف و هنر دوست گلپایگان قرار گرفت.
هر کدام از بازیگران , چند نقش مختلف  را بر عهده داشتند.
زندهمتأسفانه فقط عکس این سه صحنه از نمایشنامه در اختیار من بود.
در تصویر های بالا , آقایان :
علی اکبر جعفری _ محمد علی حبیبی _ زنده یادان : محمد علی فرخی و علی اصغر نیکخواه را مشاهده می فرمائید.  
یاد و خاطره این دو یار سفر کرده و نامشان جاودانه باد.

" گزارشی از مدرسه ی عشق و کلاس محبت

" گزارشی از مدرسه ی عشق و کلاس محبت "


" بخش اول "


روز 21 فروردین 1401 از طرف دوست گرانقدرم جناب آقای مهندس محسن رادنیا پیام زیر را دریافت کردم :

 ماه رمضان ماه ضیافت الهی مبارک باد

جناب آقای جعفری

با سلام و آرزوی قبولی طاعات در ماه ضیافت الهی توفیق یافتیم تا شبی را با شما و دوستان گرامی بر سر سفره نعمت حق باشیم. بدینوسیله از شما بزرگوار دعوت بعمل می آید تا در مراسم افطاری که در تاریخ سه شنبه 23/ 1/ 1401 برگزار می شود شرکت فرمائید.

 تقاضا می شود به منظور همراهی بیشتر یک ساعت قبل از اذان مغرب در خدمتتان باشیم.

 

باتشکر

محسن رادنیا

آدرس: تهران- خیابان عباس آباد(دکتر بهشتی) خیابان مفتح شمالی بین کوچه ششم و هشتم رستوران سهند. 

قبل از ساعت 7 بعد از ظهر به رستوران رسیدم.  آقای رادنیا باچند نفر از همکلاسی های کلاس دوازدهم دوران ثحصیل ایشان در سال 1352 ( 50 سال پیش ) با لطف و محبتی وصف ناپذیر به سالن راهنمائی کردند. 

مانند همان سالهای گذشته پیش از ورود تمام عزیزان در کلاس !!! حضور یافتم. دانش آموزان ! و جوانان برومند سال 1352 , اکنون با موهای سپید ولی با شادابیِ همان دوران وارد کلاس می شدند و با بزرگ مَنشی نسبت به معلم خویش ادای احترام می کردند. 

 نهال های نو رسته , سر سبز و شاداب. 50 سال پیش هم اکنون درختانی تناور و پر ثمر بودند که با دانش و ابتکار و نو آوری , افتخارخدمتگزاری به ملت سرفراز ایران در کارنامه ی حویش دداشتند. 

 این عزیران از شهرهای گلپایگان , قم , تهران و .... در این گرد همائیِ به یاد ماندنی شرکت کرده و بسیاری از آنان پس از سالها که از دیدار یکدیگر محروم بودند , با شور و شوق یکدیگر را در آغوش گرفته و از خاطرات گذشته سخن می گفتند. 

 در 50 سال پیش تدریس  جبر , مثلثات , حساب استدلالی , هندسه مسطحه , هندسه فضائی , هندسه و مخروطات , هیأت ' فیزیک و مکانیک رشته ریاضی در دبیرستان پهلوی و ریاضیات و فیزیک رشته تجربی در دبیرستان فردوسی.و .... با هفته ای 48 ساعت به عهده ی من بود. 

  عزیزانی که بیش از 30 نفر بودند از من خواستند که همچون دوران تحصیل ایشان در دبیرستان برایشان صحبت کنم. 

 بعد از سپاسگزاری از ابراز لطف و محبت فرد فرد آنان به نکته های زیر اشاره کردم :

1 _ خدای بزرگ را سپاسگزارم که در مدت 60 سال تدریس این توفیق را داشتم که نظاره گرِ شاگردانی خِرد پژوه , عاشق  , با محبت , حق شناس , خدمتگزار و مسئولیت پذیر باشم. 


( ادامه مطلب در بخش دوم )" گزارشی از مدرسه ی عشق و کلاس محبت "


" بخش دوم "


2 _ من در طول زندگانی همواره قدر دان معلمان و استادان دوران تحصیلم از ابتدائی تا دانشگاه بوده ام و باز تاب این رفتار را در واکنش اکثریت قریب به اتفاق شاگردانم نسبت به خویش مشاهده می کنم. 

" هر کسی آن دِرود عاقبت کار که کِشت "

3 _ من عاشق مردم حق شناس و مهربان گلپایگانم و از هیچ نوع خدمتی نسبت به این مردم دریغ نورزیده ام . شما نیز چنین بوده اید , همچنان باشید. 

 چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما   

 مردم گلپایگان جان من و جان شما


همچو ساغر بر لبم لبخند و در دل اتش است      

هر زمان بینم غمی در عمق چشمان شما


ز انچه دانستم ز علم و معرفت در زندگی

ارمغانی ساختم بهر جوانان شما


از خدا خواهم که تا وقت اجل اندر کلاس

 انچه می دانم کنم تقدیم طفلان شما


چاره درماندگی ها کسب علم و دانش است

 با چکاوک نغمه سر دادم به بستان شما


در بَرِ استاد همچون لاله های واژگون 

سر فرود آرم شوم الگوی رفتار شما 


آن بزرگانی که با شمع وجود خویشتن

چلچراغی بوده اند اندر شب تار شما 


قافله سالار عشق و دانش و آزادگی

تا ابد باشد. " معلم " یاور ویار شما 

جعفری بس کن سخن زیرا علی فرموده است

برترین سرمایه باشد دانش  و فضل شما


 حاضران در جلسه پیشنهاد کردند که این گردهمائی ها هر سه ماه یک بار در تهران یا گلپایگان. تشکیل شود. من تأکید کردم که حضور دوستان در گلپایگان می تواند به عنوان الگوهائی موفق برای دانش آموزان باشد. 

  روز تولدم دهمِ ماه سردِ دِی

10 روز از شروع زمستان گذشته است77 سال در این سبزه زار عشق

با کوله باری از. غم و شادی گذشته است

شکر خدا که در گذرِ عمر خویشتن 

بودم منادی خِرد و دانش و امید

اندر کلاس درس چو پروانه سوختم

یزدان پاک شاهد این مدّعا و دید

ِدر نیمه های شام سیه تا طلوع فجر

خواب و خیال خود به نگاهی فروختم

از بهر سرفرازی گلهای زندگی

در شعله های شمع چو پروانه سوختم

گلهای باغِ زندگی ام در کلاس درس

آموختند درس وفاداری و امید

در بوستانِ عشق و محبت چو بلبلان

از سبزه و شقایق و سنبل دهم نوید

با چلچراغِ دانش و گلواژه های عشق

گفتم سخن ز موهبت عمر و زندگی 

تا نوگلانِ باغِ خِرد پنجه افکنند

با جهل و با خُرافه و با فقر و. بردگی

من باغبان زنده دل سرو و سنبلم

مشعل فروز  شام سیه فام زندگی

(هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق )

همچون شقایقی به گلستان زندگی

نزدیکِ 60 سال بَرِ تخته ی سیاه

در معبد کلاس ریاضی قدم زدم 

با فرض و حکمِ مساله های ریاضیات

اندیشه ی درست و نکو را رقم زدم

هان جعفری تو  خدمت مردم گزین و بس

این است رمز و راز شکوفای زندگی

وسایل زندگی دکتر عبداله معظمی گلپایکانی

باید بودید و وسایل زندگی - دکتر عبدالله معظمی رئیس مجلس هفدهم شورای ملی- را تماشا میکردید...

مرحومه خانم پریوش صالح همسر مرحوم مهندس سیف الله معظمی در باره برادر همسرش مرحوم دکتر عبدالله معظمی ( ۱۲۸۸ گلپایگان ۱۳۵۰ تهران ) چنین میگوید: 


" عبدالله خان معظمی در فرانسه تحصیل کرده و رشته حقوق خوانده بود.

ایشان سالها نایب رئیس مجلس شورای ملی و در دوره نخست وزیری دکتر مصدق ، رئیس مجلس بود.

...دکتر وکیلی که متخصص امراض داخلی بود ، خانه ای داشت که طبقه پائین آن طبابت میکرد.طبقه بالا را در اختیار عبدالله خان قرار داده بود .گلپایگانی ها همیشه بخانه عبدالله خان رفت و آمد داشتند.

بعد از فوتش باید بودید و وسایل زندگی را تماشا میکردید.از مال دنیا فقط تعدادی کتاب، دو قالی، صندلیهای کهنه لهستانی و ظرفهای به درد نخور داشت که همه را بخشیدند.در واقع تمام دارایی و ثروت آن مرحوم در یک وانت جا میگرفت"*

آری این بود وسائل و  اثاثیه دکتر عبدالله معظمی از یک خانواده هزار ساله و از دانشجویان اعزامی به فرانسه و دارای دیپلم دکترای حقوق از دانشکده حقوق پاریس و استاد و معاون دانشکده حقوق دانشگاه تهران و نماینده ادوار ۱۴، ۱۵، ۱۶ و ۱۷ و نایب رئیس و رئیس مجلس شورای ملی و از رهروان مکتب مصدق.

نام دکتر عبدالله معظمی در سیاهه ای بود که پس از ربودن و شهادت سرلشکر محمود افشارطوس باید ربوده و بقتل میرسیدند.

دکتر معظمی پس از کودتای ۲۸ امرداد مدتی مخفی و در نهضت مقاومت ملی فعال بود .سپس بازداشت و با چند تن از رهبران جبهه ملی به جنوب تبعید و مدتی نیز در برازجان زندانی بود.

دکتر معظمی بجرم مخالفت با تشکیل کنسرسیوم و امضای اعلامیه علیه استبداد و فقدان آزادی و مخالفت با کودتا همراه با استادان امضاء کننده دانشگاه تهران از جمله زنده یاد مهندس بازرگان بدستور شاه از دانشگاه اخراج شد.

دکتر عبدالله معظمی در ۶۲ سالگی در اثر سکته قلبی درگذشت و در ابن بابویه بخاک سپرده شد.

رحمه الله رحمه واسعه.

-------------

*- خاطرات پریوش صالح/ گفت و گو و تنظیم و نگارش: مرتضی رسولی پور/ ناشر : نشر نوگل/ ۱۳۹۵/ صص۵۱ و ۵۲.