علی اکبر جعفری
علی اکبر جعفری

علی اکبر جعفری

فرهنگی

Jafari:

روز تولدم دهمِ ماه سردِ دِی

10 روز از شروع زمستان گذشته است

80 سال عُمر در این سبزه زار عشق

با کوله باری از. غم و شادی گذشته است

شکر خدا که در گذرِ عمر خویشتن 

بودم منادی خِرد و دانش و امید

اندر کلاس درس چو پروانه سوختم

یزدان پاک شاهد این مدّعا و دید

ِدر نیمه های شام سیه تا طلوع فجر

خواب و خیال خود به نگاهی فروختم

از بهر سرفرازی گلهای زندگی

در شعله های شمع چو پروانه سوختم

گلهای باغِ زندگی ام در کلاس درس

آموختند درس وفاداری و امید

در بوستانِ عشق و محبت چو بلبلان

از سبزه و شقایق و سنبل دهم نوید

با چلچراغِ دانش و گلواژه های عشق

گفتم سخن ز موهبت عمر و زندگی 

تا نوگلانِ باغِ خِرد پنجه افکنند

با جهل و با خُرافه و با فقر و. بردگی

من باغبان زنده دل سرو و سنبلم

مشعل فروز  شام سیه فام زندگی

(هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق )

همچون شقایقی به گلستان زندگی

نزدیکِ 60 سال بَرِ تخته ی سیاه

در معبد کلاس ریاضی قدم زدم 

با فرض و حکمِ مساله های ریاضیات

اندیشه ی درست و نکو را رقم زدم

در ضمن  درس و بحث علوم و ریاضیات

از عشق و از محبت و امیّد دَم زدم

بر لوح سینه های پُر از شور نوگلان

رنگین گمان مِهرخدا را قلم زدم

مام و پدر که مظهرِ مِهر و شرافتند

الگویِ من شدند به بستانِ زندگی

هان.! جعفری تو  خدمت مردم گزین و بس

این است رمز و راز شکوفای زندگی

❤️

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.