Jafari:
روز تولدم دهمِ ماه سردِ دِی
10 روز از شروع زمستان گذشته است
80 سال عُمر در این سبزه زار عشق
با کوله باری از. غم و شادی گذشته است
شکر خدا که در گذرِ عمر خویشتن
بودم منادی خِرد و دانش و امید
اندر کلاس درس چو پروانه سوختم
یزدان پاک شاهد این مدّعا و دید
ِدر نیمه های شام سیه تا طلوع فجر
خواب و خیال خود به نگاهی فروختم
از بهر سرفرازی گلهای زندگی
در شعله های شمع چو پروانه سوختم
گلهای باغِ زندگی ام در کلاس درس
آموختند درس وفاداری و امید
در بوستانِ عشق و محبت چو بلبلان
از سبزه و شقایق و سنبل دهم نوید
با چلچراغِ دانش و گلواژه های عشق
گفتم سخن ز موهبت عمر و زندگی
تا نوگلانِ باغِ خِرد پنجه افکنند
با جهل و با خُرافه و با فقر و. بردگی
من باغبان زنده دل سرو و سنبلم
مشعل فروز شام سیه فام زندگی
(هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق )
همچون شقایقی به گلستان زندگی
نزدیکِ 60 سال بَرِ تخته ی سیاه
در معبد کلاس ریاضی قدم زدم
با فرض و حکمِ مساله های ریاضیات
اندیشه ی درست و نکو را رقم زدم
در ضمن درس و بحث علوم و ریاضیات
از عشق و از محبت و امیّد دَم زدم
بر لوح سینه های پُر از شور نوگلان
رنگین گمان مِهرخدا را قلم زدم
مام و پدر که مظهرِ مِهر و شرافتند
الگویِ من شدند به بستانِ زندگی
هان.! جعفری تو خدمت مردم گزین و بس
این است رمز و راز شکوفای زندگی
❤️