انا لله و انا الیه راجعون
از شمار دوچشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
علی اکبر جعفری و ابراهیم جعفری
خبر درگذشت یکی از برجسته ترین چهره های هنری گلپایگان استاد محمد کرمی سنگین و اندوهبار بود.
استاد کرمی در سال ۱۳۰۹ در خانوادهای هنرمند که در زمینه هنر منبّتکاری و نَجّاری مهارت بالایی داشتهاند، در شهرستان گلپایگان چهره به جهان گشود. در دو سالگی پدرش (که منبت کار قابلی بوده) بدرود حیات گفت . پس از آن سرپرستی او، برادر و خواهرش را مادرش برعهده گرفت و با توجه به مشکلات آن زمان، روزگار سختی را گذراند. پس از مادر، برادر بزرگتر سرپرستی را عهدهدار شده و او را در دبستان فردوسی شهر گلپایگان ثبتنام کرد.
تحصیلات
خود را تا سوم متوسطه ادامه داد و با توجه به کمبود منابع مالی خانواده،
مجبور به ترک مدرسه شد و به استخدام آموزش و پرورش آن زمان در آمد. استاد
همزمان با آموزش دانش آموزان در مدرسه، وارد دانشسرای مقدماتی شد و به
تحصیل ادامه داد.
وی با توجه به علاقه بسیارش به هنر موسیقی
به تمرین ویلن پرداخته و در مدت زمانی کوتاه دستگاههای موسیقی ایرانی را
فرا گرفت. اگرچه نواختن ویلن روح تشنه هنر او را تا حدی سیراب می کرد اما
آنچنان نبود که او را کاملاً راضی کند.
هنرمند
همیشه جویای کمال است و هیچ مرزی برای او موجود نیست. استاد نیز از این
قاعده مستثنی نبوده و نیست. این را میتوان در گفتار و کلامش و احساسش
هنگامی که در مورد خاطرات دوران هنریاش صحبت میکند و از ابزار و وسایلی
که در گوشه کنار خانه ی با صفایش برای تزیین استفاده کرده دریافت.
همه نوع آثار هنری از منبّتکاری، معّرق، خاتمکاری، شیشهگری، خطاطی و
نقاشی گرفته تا حتی گل و بوته و خار خس بیابان و سنگهای رودخانه که به طرز
زیبایی کنار هم چیده، میتوانید در خانهاش پیدا کنید.
اینها همه از نگاه عمیق او به هنر و همگونی و هارمونی که در هنر وجود دارد، خبر میداد. اگر چه او در این خصوص کم صحبت میکرد؛ ولی هر هنردوستی میفهمد که در درون استاد چه میگذشت و جهان را از چه زاویهای مینگریست.
رنج
وغم و درد مردمانی که استاد کرمی هر روز با آنها سر و کار داشت، از یک طرف
و روح هنری و لطیفش از طرف دیگر، او را در راهی قرار داد که نتیجهاش همین
آثار هنری زیبا است.
احساس همدردی آن نقاش
ارجمند با انسان های رنجدیده و تأثیری که بر روی او گذاشتند، باعث شد به
دنبال راهی برای ثبت آن ها پیدا کند؛ ازهمین رو به هنر نقاشی روی آورد. او
بدون داشتن استاد و امکانات فقط با اتکا به اراده و علاقه خود به هنر،
دریچه جدیدی را در زندگی خود گشود و با پشتکار، حرفهای دل خود را به تصویر
کشید.
بیشتر آثار استاد محمد کرمی بر روی زندگی مردم محلی گلپایگان ، روستاها و مناظر طبیعی اطراف این شهرستان متمرکز شدهاست. با نگاه دقیق به تابلوهای ایشان میتوان گفت او شکارچی ماهری بود؛ چرا که برخی لحظات را چنان به تصویر کشیده که هنوز حس فضای محیط ترسیم شده در آن زمان را میشود حس کرد.
برای
مثال « خیسی زمین و بوی نم در فضا» را میتوان در تابلوی «پس از باران در
جنگل» به خوبی حس کرد که هنوز از تابلو استشمام میشود.
تابلوهای زیبای استاد کرمی به راستی شعر رنگها و رقص رنگها است. بدون
شناخت دنیای لطیف هنر و بدون تأمل در عمق شاعرانهِ اشیاء، نمیتوانیم
آنچنان که باید از پس روزمرّگی و کژیهای روزگار برآییم.
مگر فقط پِیِ بناها رطوبت میکشند؟! بنیادهای فکری هم نَم برمیدارند. برای این که برنا و شاداب بمانیم، علاوه بر تکیه بر خرد و امید، باید نگاهی زیباشناسانه به هنر و زندگی هم داشته باشیم تا بقول آندره ژید عظمت در نگاه ما باشد، نه در آنچه میبینیم.
لزوم
پرورش و ارتقای سطح دانش بصری افراد جامعه از وظایف رسانههای جمعی و
نویسندگان دلسوز و صاحب دغدغههای فرهنگی است. بسیاری از ما هنوز نمیدانیم
چگونه با یک اثر هنری ( مثلاً یک تابلوی نقاشی ) ارتباط برقرار کنیم.
هرچه جامعه آزادتر و با فرهنگتر باشد، قدر هنر و هنرمند بیشتر شناخته
میشود.
قدمت نقاشی به دوران ماقبل تاریخ
بازمیگردد. اولین نقاشیهای یافتشده در غارها حاکی از آن است که
انسانهای اولیه با کشیدن نقش حیوانات و شکارشان به نوعی خود را آمادهِ
نبرد با آنها میکردهاند. در آن زمان، نقاشی تنها روش برقراری ارتباط
میان انسانها بود. به همین دلیل است که ما از طریق نقاشی تاریخ را بررسی
میکنیم. ، همچنین نقاشی با شعر و ادب هم پیوندی تنگاتنگ دارد.
وقتی صحبت از هنر میشود بیاختیار کلام اندیشمند و ریاضیدان ایرانی دکتر محسن هشترودی در خاطرمان زنده میشود که می فرمود :
«زندگی آدمی پایان میپذیرد؛ اما هنر او جاودانه باقی میمانَد...گوئی اصل بقاء انرژی در این مورد نیز صادق است...»
روان استاد محمد کرمی شاد و یادش گرامی باد