علی اکبر جعفری
علی اکبر جعفری

علی اکبر جعفری

فرهنگی

سیمای فرزانگان- زنده یاد آقای حسن موسوی معلم عشق و معرفت - استاد جعفری


 


سال 1338 خورشیدی در دانشسرای مقدماتی گلپایگان تحصیل می کردم

 درس زمین شناسی ما با آقای موسوی بود ایشان با چهره ای بشّاش ، متین و مهربان و لباسی مرتب وارد کلاس شدند
پس از گفتگوئی حاکی از محبت ، تدریس را شروع کردند
این اولین برخورد و آشنائیِ من با استادی فرزانه بود که زندگانی اش بدون تظاهر ، سراسر درس محبت و انسانیت بود
در زمان مدیریت ایشان در دبیرستان فردوسی گلپایگان که تا انقلاب ادامه داشت با خصلت های انسانیِ این معلم شریف بیشتر آشنا شدم :

 برای اینکه من بتوانم در کلاس های دانشکده علوم دانشگاه تهران حضور یابم ایشان و جناب آقای مرتضی شهیدی ریاست دبیرستان پهلوی برنامه ی تدریسم را به گونه ای تنظیم می کردند که بتوانم به بعضی از کلاس های دانشگاه برسم و ضمناّ وقفه ای در کار تدریسم ایجاد نشود
ناگفته نماند که همدلی و کمک زنده یادان اکبر میرزا اردشیری ، حسین عمیدی ، فضل الله اخلاقی ، آقای محمد رضا خالصی و شاد روان عباس حاج نوروزی و سایر همکاران را نیز هرگز فراموش نخواهم کرد

 آقای موسوی همواره در کنار معلمان و یاور آنان بود و از ایشان در مقابل گزارش های برخی به مقامات امنیتی ، دفاع می کرد
هرگز از جانب ایشان گزارش سوئی علیه همکاران و دانش آموزان به ساواک وجود نداشت

 در یک مغازه ی قصابی و چند مغازه ی خوار بار فروشی برای کمک به مستمندان بویژه خانواده ی بعضی از دانش آموزان حسابی ویژه داشت و تا زمان وفاتش دیگران از آن آگاهی نداشتند.

 در سال های قبل از انقلاب که تغذیه رایگان در مدارس توزیع می شده ، دو عدل پسته در دبیرستان اضافی بوده که رئیس وقت آموزش و پرورش ، آقای حاج علی اکبر نیکنامی به عنوان نماینده معتمد بازاریان و مرحوم موسوی رئیس دبیرستان فردوسی در مورد نحوه استفاده از آن ها تشکیل جلسه می دهند. رئیس آموزش و پرورش پیشنهاد بازگرداندن به مرکز را می دهند ؛ جناب آقای نیکنامی فروش و با پول به دست آمده تعمیر کلاس های درس را پیشنهاد می دهند ؛ اما  نظر زنده یاد آقای موسوی این است که چون دانش آموزانی از مناطق محروم و دور دست لوشاب ، لائبید ، حسن رباط در سوز و سرمای زمستان با گیوه تا شهر می آیند ، این دو عدل پسته فروخته شود و با پولش برای این دانش آموزان کفش و لباس مناسب زمستانی خریداری گردد که در نهایت نظر مرحوم موسوی مورد استقبال قرار گرفته و اجرا می شود.
 
عکس ایشان در درمانگاه بیماران خاص گلپایگان در قسمت دیالیز یاد آور کمک های مالی و معنوی این انسان آزاده برای بهبود بیماران است

 هنگامی که به سبب بیماریِ چشم در منزل بستری بودم بزرگوارانه برای احوالپرسی به عیادت من می آمدند.
 
پس از فوت پدرم پرسان پرسان برای دلجوئی و تسلیت به خانه ی پدری آمدند
و همچنان با محبت فراوان ما را شرمنده ی الطاف خویش کردند.
 
 در مقابل کم لطفی ، اهانت و نا سپاسیِ تعداد اندکی از همکاران در آغاز انقلاب ، با سکوت و نگاه معنی دار که از یک کتاب گویاتر بود به معرکه پایان دادند.
رفتار ایشان مصداق بارز قرآن بود که :وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا
  و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏ گذرند


                                     )

     آقای مهندس مصطفی توکلی که از مدیران فعال و اثر گذار در جهادسازندگی ، هلال احمر ، شرکت گاز و هنرستان صنعتی گلپایگان بعد از پیروزی انقلاب بوده است ، نقش زنده یاد آقای موسوی را در سرنوشت تحصیلی خود به شرح زیر بیان می کند.

     در سال تحصیلی ۴۶-۱۳۴۵ که به دلیل بیماری پدرم  و به عنوان فرزند ارشد خانواده مجبور به تامین درآمد برای خانواده از طریق کارگری و یا ماهی گیری ( شغل پدرم ) بودم ، قصد ترک تحصیل داشتم تا این که یک روز در حال کارگری در یک ساختمان در خیابان اصلی شهر ، دریافتم که فردی مرا با صدای بلند فرامی خوانَد. به سوی او شتافتم و دیدم مرحوم آقای موسوی رئیس دبیرستان فردوسی است. از من سوال کرد مگر تو نباید هم اکنون در کلاس و دبیرستان باشی؟ اینجا چه کار می کنی؟ پاسخ دادم به دلیل وضعیت خاص خانواده و مشکلات اقتصادی راه چاره ای ندارم. ایشان به من گفتند که فردا صبح بیا دبیرستان و سرِ کار نرو . فردای آن روز به دبیرستان رفتم ؛ ایشان آقایان  اردشیری و عمیدی ( معاونان دبیرستان ) راصدا زدند و گفتند آقای توکلی به دلیل مشکلاتی که با آن دست به گریبان است ، نمی تواند مرتب سر کلاس حاضر شود. چون آدم با استعدادی است هر زمان که توانست به کلاس می آید و هر وقت که نتوانست بیاید ، غیبت برای او منظور نگردد. کتاب های سال چهارم دبیرستان را هم به من دادند و گفتند شب ها مطالعه کن و از طریق دوستان در جریان پیشرفت درس ها باش و برای امتحانات خود را حاضر کن. در موقعیت دیگری هم وضعیت مرا به شادروان آقای حسین رادفر دبیر محترم فیزیک یادآور شدند و گفتند آقای توکلی سال گذشته ( سال سوم دبیرستان ) تمام کتاب طبیعی  را در کلاس کنفرانس داد و حیف است که  این استعداد شکوفا نشود. مرحوم رادفر هم به من پیشنهاد فروش کتاب و مطبوعات را در مغازه ای جنب فلکه ۱۷ شهریور دادند و گفتند هزینه اجاره آن را روزنامه کیهان می پردازد. من به ایشان گفتم سرمایه ای برای این کار در اختیار ندارم که فرمودند نگران این موضوع نباش.

  به اتفاق هم به مغازه کتاب فروشی مرحوم خادمی رفتیم . آقای رادفر به آقای خادمی گفتند : " آقای توکلی هرچه کتاب یا ... خواست ، به حساب من به ایشان امانت بده و در سود حاصل شده هردو سهیم باشید. " مدتی در کتابفروشی کار کردم و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۴۸ که گروهی از کارشناسان سازمان جغرافیایی کشور به منظور تهیه نقشه جامع شهری به گلپایگان آمدند ، به عنوان راهنما و دستیار ، آنان را همراهی نمودم.

 

 از آنجا که به علاقه مندی و پشتکار من پی بردند و از کارم  رضایت داشتند ، پس از ۶ ماه به تهران عزیمت نمودم و آنان مرا به عنوان یک جوان مستعد به سازمان‌ معرفی کردند. با درخششی که از خود نشان دادم ، از میان ۶۰۰ نفر از پرسنل آن سازمان که همگی از وابستگان و کارکنان عالی رتبه آن سازمان بودند ، بنده را در سن ۲۸ سالگی به عنوان نماینده عالی سازمان نقشه برداری ایران برای تعیین خط مرزی ایران و عراق که بعدها مبنای قرارداد الجزایر گردید ، با حکم شخص اول مملکت تعیین کردند. به عبارت دیگر در جریان تنظیم قرارداد الجزایر نماینده ایران در کشور عراق بودم و مفتخرم که بیش از  ۸ ماه در بغداد این ماموریت را به نحو احسن انجام دادم. بعد از پیروزی انقلاب نیز در حد توان خود به عنوان مدیر در جهاد سازندگی ، هلال احمر ، شرکت گاز و هنرستان صنعتی شهید بهشتی انجام وظیفه نمودم. هدف از بازگویی این موارد کشف استعداد ، راهنمایی و مساعدت بی دریغ مرحوم آقای موسوی بود که توانستم با لطف خداوند متعال در هر کدام از این مسئولیت ها توفیق داشته باشم.

بعد از انقلاب هرگاه که به رسم حق شناسی خدمات ایشان و حقی را که بر گردن من داشتند ، مطرح می کردم ، به شدت واکنش نشان داده و می گفتند : " دیگر این حرف را نزن ؛ تو خودت لیاقت داشتی و من هیچ کاری نکردم " و...
یک بار برای یکی از دوستان که داستان زندگی خود و نقش آقای موسوی را بر می شمردم ، اظهار داشت که بزرگواری مرحوم موسوی فقط شامل تو نشده و نمونه های زیادی از نقش آفرینی  این چهره خدوم در هدایت و بالنده ساختن افراد مستعد وجود دارد.


 به غیر جان، چه می توان، که افکنم به پای تو

مرا، که هر چه دارم از تو دارم و عطای تو

تویی که بند جهل را ، گشوده ای ز دست من

منم که نقد عمر را ، فکنده ام به پای تو

تویی که گر به پاس تو ، قلم به جنبش آورم

یقین که دیو جهل و کین رمیده از صفای  تو

چو جان من به رایگان ز علم زنده کرده ای

بیا که جان خود کنم به رایگان فدای تو

هنوز در دو چشم من هزار جلوه می کند

کلاس درس و محفل صفای بی ریای تو

هنوز در دو گوش من نوید زندگی دهد

چو نغمه ی فرشتگان ، کلام جان فزای تو

هنوز در سرای دل به یادگار می برم

نشاط خنده های تو ، شرار خشم های تو

گذشتِ عمر در دلم ، همی زند شرار غم

چه قامت خمیده ی تو بینم و عصای تو!

        علی اکبر جعفری ۱۳۷۴/۲/۱۲

جناب آقای جعفری دبیر محترم ریاضیات دکتر حسابی

با عرض سلام ، زحمات طاقت فرسا و رنج های مرارت باری که شما در راه اعتلا و رشد و تکوین و تکامل جوانان این مملکت بر خود هموار می کنید ، نماینده ی میزان ارزش واهمیت ارزش های اخلاقی است که در جنابعالی وجود دارد.  امیدوارم و میدانم که این تعالی اخلاقی در شما بارورتر و بارورتر می شود.
از خداوند بزرگ می خواهم که هر روز از روز قبل تواناتر و کوشاتر و علاقمندتر به خلق خدا و تشنگان علم و معرفت خدمت کنید.
از این که همیشه به یاد این جانب هستید و همه وقت بنده را شرمنده ی الطاف بی پایان خود می کنید صمیمانه سپاسگزارم.

  .
                  حسن موسوی  ۱۳۷۴/۲/۲۰

زمانی که در بیمارستان بستری بودند ، به همراه پسرم به عیادت ایشان رفتم. قدرت تکلم نداشتند ؛ لبخندی حاکی از قدر دانی بر لبانشان نقش بست ؛ گریستم و خدا حافظی کردم.

 یا رب چه چشمه ایست محبت که من از آن
یک قطره نوش کردم و دریا گریستم.