علی اکبر جعفری
علی اکبر جعفری

علی اکبر جعفری

فرهنگی

دبیرستان گوگد و روایت عشق - استاد علی اکبر جعفری


( بخش اول )


 روز های آغازین بهار ۱۳۴۰ خورشیدی شروع شده بود. روزها پاورچین پاورچین جلو می رفتند و ما به امتحانات نهائی سال دوم دانشسرای مقدماتی در گلپایگان نزدیک می شدیم. می بایست تا یکی دو ماه دیگر از این محیط خاطره انگیز و دوستانی که دو سال در کنار هم بودیم ، خداحافظی می کردیم.
سر انجام خرداد فرا رسید و امتحانات پایانی برگزار شد.

 همه ی فارغ التحصیلان که از شهرستان های گوناگون بودند ، برای تعیین محل خدمت معلمی به اداره های فرهنگ ( آموزش و پرورش ) زادگاه خویش مراجعه کردند.
 
 من و دوست عزیز و دیرینه ام آقای دکتر مرتضی جابری که نفرات ممتاز در آن دوره ی دانشسرا بودیم ، به موجب قانون می توانستیم پس از اخذ دیپلم کامل برای دوره ی لیسانس ( کار شناسی ) در دانشسرای عالی در رشته ی مورد علاقه خویش ادامه تحصیل دهیم.
هر دو نفر با معرفی اداره ی فرهنگ گلپایگان به تهران رفته و در دبیرستان دارالفنون در رشته ی ریاضی ثبت نام کردیم. سرنوشت به گونه ای دیگر رقم خورد و بر اثر وجود مشکلات از تحصیل در تهران صرفنظر کرده و به گلپایگان بر گشتیم.

 آقای دکتر جابری در رشته ی طبیعی ( علوم تجربی ) دبیرستان فردوسی ثبت نام کردند ؛ اما من برای تعیین محل خدمت معلمی ام به اداره فرهنگ مراجعه کردم. چون شاگرد ممتاز بودم به جای آموز گاری در دبستان ، دبیری در دبیرستان به من پیشنهاد شد.
 
 در محوطه ی اداره فرهنگ قدم می زدم که دستی بر شانه ام خورد. برگشتم و سلام کردم. او کسی نبود جز زنده یاد آقای عباس حاج نوروزی نماینده اداره فرهنگ در ناحیه ی جلگه و کنار رود خانه و در ضمن رئیس دبیرستان گوگد
آقای حاج نوروزی گفتند اگر اجازه بدی و مایل باشی من ابلاغ شما را برای تدریس در دبیرستان گوگد بگیرم.

 روز اول مهر ۱۳۴۰ با دوچرخه از شهر به دبیرستان گوگد رفتم. محیطی بسیار ساده و صمیمی. همکارانم در آن سال آقایان علی اکبر صدرائی ، فضل الله سروری و محمد باقر آخوندی بودند خدمتگزار با صفای دبیرستان مرحوم حسین محمودی بود.
 
 آقای حاج نوروزی برنامه ی تدریسم را که شامل ریاضیات ، ادبیات فارسی ، زیست شناسی ، جغرافیا و تعلیمات دینی بود به من ابلاغ کرد.
در اولین ساعت وارد کلاس نهم شدم.  دانش آموزان این کلاس ۱۴ نفر بودند. عزیزانی که مشتاقانه به صحبت های من گوش جان می سپردند و تشنه ی آگاهی و دانش بودند.
اکنون پس از ۶۰ سال که از آن زمان می گذرد ، صمیمیت ، صفای باطن و سادگی آنان در خاطراتم موج می زند


***************************************************************************************

بخش دوم

طی سال اول در آن محیط شاد و صمیمی ضمن تدریس با پشتکار و مطالعه ی مستمر ،  آبان ماه در اصفهان دیپلم طبیعی و در اردیبهشت ماه ۱۳۴۱ دیپلم ریاضی گرفتم. همکارانی که شاهد تلاشِ عاشقانه ی من بودند نیز ، سرِ شوق آمده و خود را برای تحصیلات دانشگاهی آماده می کردند.

با دیپلم ریاضی در کنکور ورودی دانشگاه ها شرکت کردم و در رشته ی ریاضی دانشکده ی علوم دانشگاه تهران پذیرفته شدم.
 
 در سال تحصیلیِ ۱۳۴۱ آقای آخوندی به شهر منتقل شدند و دوستان ارجمندم آقایان محمد علی حبیبی و دکتر جابری و سپس زنده یاد آقای محمد علی فرخی به جمع ما پیوستند. در راستای مدیریت آگاهانه و صمیمی آقای حاج نوروزی چنان محیط شاد و همدلی دوستانه در دبیرستان گوگد ایجاد شده بود که اکثر روز ها آقایان حاج نوروزی و سروری و ..... برای صرف ناهار نزد ما می ماندند و به خانه نمی رفتند. متقابلاً در بسیاری از شب ها ما مهمان ایشان و سایر ین بودیم و در منزل آنان بیتوته می کردیم.
محبت مردم گوگد و سایر روستا ها و ابراز حق شناسی و سپاسگزاری اعضای انجمن خانه و مدرسه که در دبیرستان تشکیل می شد ، مشوّق معلمین در ارائه ی خدمت شایسته تر بود.

  آقای حاج نوروزی و همکاران نهایت لطف را در تنظیم برنامه ی این جانب نمودند به طوری که به بعضی از کلاس های دانشگاه برسم و به تدریسم لطمه ای وارد نشود. این لطف و محبت آقای حاج نوروزی شامل دیگران هم شد.
 
 در یک روز سرد زمستان سال ۱۳۴۲ هنگام عصر که ما با دوچرخه به سمت شهر در حرکت بودیم ،  هوا تاریک شده بود در نزدیکی قنات های گوگد ۲ گرگ در جاده نمایان شدند و خطر ما را تهدید می کرد که خوشبختانه با نور افکنی ماشین جیپی که رسید ، کنار رفتند و ما به شهر رسیدیم. از آن روز تصمیم گرفتیم که شب ها را در یک اتاق دبیرستان بمانیم تا از برف و  سرمای وحشتناک آن سال مصون بمانیم.

 آقای حاج نوروزی اکثر جوانان را در دبیرستان به ادامه ی تحصیل تشویق می کرد و می گفت :  " باید با تحصیلات عالی به جامعه و بویژه به همشهریان خود خدمت کنید. "
 
 تابستانی که اردوی دانشجویان در دبیرستان گوگد به مدیریت ایشان و معاونت زنده یاد آقای فضل الله اخلاقی تشکیل شد ، ساواک به فعالیت سیاسی یکی از دانشجویان ظنین شد. آقای حاج نوروزی قبل از آمدن مأموران ساواک ، کتاب انقلاب سفید را در ساک آن دانشجو قرار داده و با گمراه کردن مأموران ، از دستگیری او جلوگیری کرد .
*******************************************************************************************

( بخش پایانی )

 با همت و پیگیری ایشان دبیرستان گوگد در ابتدای جاده ی اسفرنجان ساخته شد.
وقتی در آغاز انقلاب تعداد محدودی از تظاهر کنندگان ناشیانه با سنگ چند شیشه ی دبیرستان را شکستند ،  خطاب به آنان گفت : " شما را به خدا این سنگ ها را به سر و صورت من بزنید ؛ ولی به دبیرستان آسیب نرسانید. اینجا کانون دانش و آگاهی است. "

  در مجلس ختم زنده یاد آقای حسن نوربخش ، پس از پایان سخنرانی اینجانب ، به من گفتند :  " انتظار دارم در مجلس ختم من هم سخنرانی کنی " ؛ به ایشان گفتم :  " مرگ و زندگی دست خداست. خداوند شما را سلامت بدارد. "

  وقتی از درگذشت ایشان توسط یکی از فرزندانشان مطلع شدم ، از تهران به گلپایگان آمدم و در مسجد جامع گوگد صحبت کردم.
حضور انبوه جمعیت در آن مجلس بیانگر حق شناسی مردمی بود که خود را مرهون خدمات فرهنگی این معلم دلسوز می دانستند.
  
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
      ثبت است در جریده ی عالم دوام ما

  نسیم آسا از این صحرا گذشتیم
سبک رفتار و بی پروا گذشتیم

 چو ناف آهوان صد پاره ی جان
بیفکندیم و از هر جا گذشتیم

 غبارى نیست بر دامان همت
از این صحرا بسى بالا گذشتیم

 به چشم ما کنون هر زشت زیباست
 چو از هر زشت و هر زیبا گذشتیم

  به پاى کوشش از دیروز و امروز
گذر کردیم و از فردا گذشتیم

 گریزان از بر سودابه ى دهر
سیاوش وار از آذرها گذشتیم

 کنون در کوى ناپیدا خرامیم
چو از این صورت پیدا گذشتیم

 رشید از ما مجو نام و نشانى
که از سر منزل عنقا گذشتیم

یادش گرامی باد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.